جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۶: ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک در دو عالم اگرم هیچ نباشد سهل است چون تو هستی اگرم هیچ دگر نیست چه باک ماه دیگر ز خجالت نزند خرگه حسن کز فروغ رخ تو خیمه زند بر افلاک دست از دامن عشق تو ندارم هرگز ور زند دست اجل دامن عمرم را چاک طرب و عشق نیامد ز من این هر دو برفت که مرا بود دلی خسته و جانی غمناک بر محک غم عشقت همه دلها قلبند زان که یک دل چو دل خویش نمی بینم پاک آه کاندر دل شوریده چه حسرت ماند گر برد آرزوی روی تو با خویش به خاک چون ز خورشید رخت چشم خرد حیران ماند کی تواند که کند دیده ز همّت ادراک کرد از غیر تو خالی دل پردرد جلال بر گذرگاه تو حاشا که بماند خاشاک جلال عضد یزدی