جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶: زلف و رخ تو شب است و هم نور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف و رخ تو شب است و هم نور زان حسن و جمال چشم بد دور با پرتو عارض تو خورشید چون شمع در آفتاب بی نور زلف تو به شبروی نبشته بر صفحه روزگار منشور رخسار تو در جهان فروزی ماننده آفتاب مشهور از روی تو صبح و شام خیزد وی زلف تو صبح و شام دیجور انگیخته شام را ز خورشید آمیخته مشک را به کافور سر خاک تو شد مده به بادش دل ملک تو شد بدار معمور هر صبح که چهره ات نبینم روزم گذرد چو شام رنجور ما و چمن و شراب و شاهد اینست بهشت و کوثر و حور خاطر نرود به گلبُنانش آن را که جمال تست منظور پنهان جلال گشت پیدا عشقش بنمانده است مستور جلال عضد یزدی