جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸: بتم باز قصد جفا می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتم باز قصد جفا می کند به یکبار ما را رها می کند مرو ای طبیب دل دردمند که دردت دلم را دوا می کند مَدَر پرده عاشقی بیش ازین که پیراهن از غم قبا می کند بَدَل شد شب وصل با روز هجر جهان بین که با ما چه ها می کند فلک را همین است همواره کار که یاری ز یاری جدا می کند کجا یابم از خاک پایت اثر که خورشید از آن توتیا می کند منم طالب تو، تو از من ملول چه تدبیر کاینها قضا می کند چه گویم من این بخت شوریده را که او قصد دوری ما می کند بساز ای دل غمزده برگ صبر که کار کسان با نوا می کند خرد هر کجا عقده ای شد پدید به سرپنجه صبر وا می کند تو از بخت خود چند نالی جلال زمانه چنین اقتضا می کند جلال عضد یزدی