جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر نسیم صبا زلف او برافشاند هزار جان مقیّد ز بند برهاند منش ببینم و از دور رخ نهم بر خاک مرا ببیند و از دور رخ بگرداند قد خمیده خود را همی کنم سجده از آن جهت که به ابروی دوست می ماند اگر مراد تو جان است کار جان سهل است چه حاجت است که چشمت به زور بستاند ز زلف خویش نسیمی فرست عاشق را که بی حدیث به بوی تو جان برافشاند بساز چاره بیچارگان خود امروز که کار وعده فردا کسی نمی داند خیال لعل تو در دل نهفته نتوان داشت که آبگینه کجا رنگ می بپوشاند ز روی دوست صبوری نمی توانم کرد چرا که تشنه صبوری ز آب نتواند کنون که کار من خسته از دوا بگذشت بگو طبیب مرا تا قدم نرنجاند جلال اگر نفسی پیش بخت بنشیند بسی گناه که بر بخت خویش بنشاند جلال عضد یزدی