جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۹۴: گدای کوی تو از پادشا نیندیشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گدای کوی تو از پادشا نیندیشد که پادشاه ز حال گدا نیندیشد مرا که عاشقم از ترک سر چه اندیشه اسیر عشق ز تیر قضا نیندیشد کسی کند به ملامت جزای بی خبران که از ملامت روز جزا نیندیشد به خود فرو روم از فکر زلف تو هر شب که هیچ کس نبود کز بلا نیندیشد چه باک چشم ترا گر بریخت خون دلم که مست عربده جو از خطا نیندیشد ضرورت است بر آن کس که عشق می بازد که از تحمّل بار جفا نیندیشد کسی که روی تو بیند دعا کند زیرا که پیش قبله کسی جز دعا نیندیشد بسان غمزه تو نیست ظالمی دیگر که خون خلق خورد و از خدا نیندیشد جلال را همه اندیشه از بداندیش است تو چاره ایش بیندیش تا نیندیشد جلال عضد یزدی