جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۸۹: در شهر فتنه ای شد می دانم از که باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در شهر فتنه ای شد می دانم از که باشد تُرکی ست فتنه افکن پنهانم از که باشد هر روز اندرین شهر خلقی ز دل برآیند گر دیگری نداند من دانم از که باشد هر دم گذشت از حد، معلوم نیست تا خود سامانم از که خیزد، درمانم از که باشد درمان دردمندان در هجر چون تو باشی گر من به درد هجران، درمانم از که باشد هرگز بر محبّان یکدم نمی نشینی گر آتش محبّت بنشانم از که باشد چون کرد طرّه تو صبر جلال غارت من بعد اگر صبوری نتوانم از که باشد جلال عضد یزدی