جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۸۵: مه را چو تو رخ باز کنی تاب نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مه را چو تو رخ باز کنی تاب نباشد چون روز شود رونق مهتاب نباشد از تشنگی لعل تو در کوی تو میرم با خاک بسازیم اگر آب نباشد تا بر نکند نرگس مست تو سر از خواب شک نیست که در دیده ما خواب نباشد آن را چه خبر باشد از احوال دل ما کز خون جگر غرقه غرقاب نباشد جز روی تو گر کعبه نباشد عجبی نیست آن را که جز ابروی تو محراب نباشد عشقی که حقیقی نبود ذوق نبخشد مستی نکند باده اگر ناب نباشد ما و غم و سختی و در دوست که نبود از بابت ما هرچه ازین باب نباشد گر اشک مرا نیست سکون، طرفه مدارید کاین خاصیت اندر تن سیماب نباشد شادی جلال ار چه بود بی می و معشوق عشرت نتوان کرد چو اسباب نباشد جلال عضد یزدی