جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۶۶: تا کی اندر طلبت دل به جهان در گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کی اندر طلبت دل به جهان در گردد بی سرو پا شده چون حلقه به هر در گردد شمع سان جان من از هجر لب شیرینت چون بگرید ز سر سوز منوّر گردد مهر روی تو در آیینه دل هست چنانک صورت مهر در آیینه مصوّر گردد چون خیال لب و دندان تو در چشم آید اشک چشمم همه چون لعل و چو گوهر گردد قد تو بخت بلند است چو گیرم به برش با قد بخت قدم راست برابر گردد اگر آبی ز دهانت به زمین اندازی خاک از لطف لبت چشمه کوثر گردد بکشم محنت هجران تو بر گردن جان تا مگر دولت وصل تو میسّر گردد عشق پنهان نتوان داشت محال است محال کآتش اندر جگر سوخته مضمر گردد هم ز دست غمت از پای درآید چو جلال هر که او را هوس وصل تو در سر گردد جلال عضد یزدی