جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۶۲: چون مرا بر رخ خوبت نظر افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون مرا بر رخ خوبت نظر افتاد آتش عشق توام در جگر افتاد پای چون در ره عشق تو نهادم در سرِ من هوس ترک سر افتاد جان ز من خواسته ای بر تو فشانم چون ترا چشم بر این مختصر افتاد بر رخم دیده هر آن قطره که بارید گوهری بود که بر روی زر افتاد پیش ازین رسم تو دلجویی ما بود خود چه افتاد که این رسم بر افتاد چون گهر رسته دندان تو دیدم گوهر اشک خودم از نظر افتاد در چمن سرو چو بالای ترا دید شد سراسیمه و از پای درافتاد آمد از طالع خود نیک غریبم که ترا نزد غریبان گذر افتاد چون جلال از ازل آمد به جهان مست لاجرم تا به ابد بی خبر افتاد جلال عضد یزدی