جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹: کجا گوهر وصلش آرم به دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کجا گوهر وصلش آرم به دست که جز باد چیزی ندارم به دست سر زلف او تا نگیرد قرار کی آید دل بی قرارم به دست ؟ گهش می فشانم سر خود به پای گهش جان خود می سپارم به دست بدادم دل از دست چون دیدمش چه چاره نبود اختیارم به دست ز تیغ نگارین اگر سرکشم سزد گر ببندی نگارم به دست سرآمد درین آرزو روز عمر که افتد شبی زلف یارم به دست الا ساقی از جام غم تا به کی بده آن می خوشگوارم به دست بنه برکفم باده بر یاد آن که باد است ازو یادگارم به دست ببازم سر خویش را چون جلال مگر دامن وصلش آرم به دست جلال عضد یزدی