جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶: شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است کردمش جا در کنار خود که مردم زاده است گرچه پروردم به خون دل من او را در دو چشم آن جگر گوشه به خون هر دم گواهی داده است می خورندم همچو ساغر خون مدام این همدمان همدم صافی درون در دور جام باده است سر نهادم تا سر زلف تو آوردم به دست در زمانه یک سر مو رایگان ننهاده است صبحدم برخاست شور از مجلس روحانیان باد از زلفش عجب گر حلقه ای نگشاده است پیش عیّاران مگر رفته ست چشم مست تو خواب مستی می کند ترکی عجب دل ساده است شد تنم مویی وزان موجز خیالی هم نماند تا مرا موی میانت در خیال افتاده است ناله و اشکم رباب است و شراب و دل کباب راستی اسباب عیشم سر به سر آماده است از ثبات بندگیّت یافت آزادی جلال سرو چون ثابت قدم شد نام او آزاده است جلال عضد یزدی