وحدت کرمانشاهی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵: چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج به تخت و تاج کیانی کجا شوم محتاج کلاه فقر بود خود اشاره در معنی به اینکه دور کن از سر هوای افسر و تاج زبان حالت درویش دلق پوش این است که راه میکده باشد مرا بهین منهاج ز جان و تن بگذر تا رسی به کعبه دل که این بود حرم خاص و آن مناسک حاج نظیر جذبه و عشق است عقل و نفس و فنا براق و رفرف و جبریل و احمد و معراج بنای هستی ما را به می خراب کنید که خسروان نستانند از خراب خراج خراب باده عشقم نه مست آب عنب حریف عذب فراتم نه اهل ملح و اجاج چه گویمت که چه دردیست درد عشق که هیچ ز هیچکس نپذیرد به هیچگونه علاج چنان به موج درآمد فضای بحر محیط که اصل بحر نهان شد ز کثرت امواج سروش گفت به وحدت که عشق مصباح است بود تن تو چو مصباح و دل در او چو زجاج وحدت کرمانشاهی