قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۱: تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی خون را به جای باده به مینا کند کسی ابروت می برد دل و حاشا است کار او با کج حساب عشق چه سودا کند کسی تا مرغ دل پرید گرفتار دام شد صیاد کی گذاشت که پروا کند کسی دنیا و آخرت به نگاهی فروختم سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی ای شاخ گل به هر طرفی میل می کنی ترسم درازدستی بیجا کند کسی نشکفت غنچه ای که به یاد فنا نرفت در این چمن چگونه دلی وا کند کسی خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار فرصت نمی دهد که تماشا کند کسی هرگز کسی به درد کسی وا نمی رسد خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی عمر عزیز خود منما صرف ناکسان حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی دندان که در دهن نبود خنده بدنما است دکّان بی متاع چرا وا کند کسی بر روضه های خلد قدم می توان گذاشت قصاب اگر زیارت دل ها کند کسی قصاب کاشانی