قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶: گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق شد تهی از عقل تا خالی نماید جای عشق از نزولش دارد او شوقی که سر تا پای من می شوم هر دم بلاگردان سر تا پای عشق کلبه تاریک، روشن می شود از آفتاب شد دلم پرنور از نور جهان آرای عشق آب گوهر را همان گوهر تواند ضبط کرد نیست جز دل جای دیگر درخور مأوای عشق در برش هم ابره کوتاهی کند هم آستر از دو عالم گر قبا دوزند بر بالای عشق پشت پای نیستی بر هر دو عالم می زند عشق ورزی را که باشد تاب استغنای عشق کی توانم کرد شرح وصف ذاتش را تمام تا به روز حشر گر انشا کنم املای عشق آنچه من دیدم از آن قصاب می ترسم که باز شور محشر را به یکدیگر زند غوغای عشق قصاب کاشانی