انوری ابیوردی
مقطعات
شماره ۱۳۱ - صفیالدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت: بگویش کانوری خدمت همی گفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صفی الدین موفق را چو بینی بگویش کانوری خدمت همی گفت همی گفت ای به وقت کودکی راد همی گفت ای به گاه خواجگی زفت اگر از من بپرسد کو چه می کرد بگو در وصف تو دری همی سفت به وصف حجرهٔ پیروزه در بود که آمد گنبد پیروزه را جفت به شب گفت اندرو بودم ز نورش سواد شب ز چشمم ذره ننهفت غلو می کرد کز حسنش زمین را بهاری تا به روز حشر نشکفت سحاب از آب چشمش صحن می شست صبا از تاب زلفش فرش می رفت درین بود انوری کامد غلامش که هیزم نیست چون آتش برآشفت مرا گفت از چهار انگشت مردم که بر چارم فلک طنزش زند سفت به استدعای خرواری دو هیزم زمستانی چو خر در گل همی خفت انوری ابیوردی