انوری ابیوردی
مقطعات
شماره ۹۳ - در موعظه و شکایت دهر: تو چه دانی که ز غبن تو دلم چون خستست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با یکی مردک کناس همی گفتم دی تو چه دانی که ز غبن تو دلم چون خستست صنعت و حرفت ما هر دو تو می دانی چیست آن چرا تیزرو و این ز چه روی آهستست گفت از عیب خود و از هنر ما مشناس اینک ما را ز خیار آتش وزنی جستست کار فرمای دهد رونق کار من و تو داند آن کس که دمی با من و تو بنشستست کار فرمای مرا پایهٔ من معلومست لاجرم جان من از بند تقاضا رستست باز چون گاو خراس از تو و از پایهٔ تو کارفرمای ترا دیده چنان بربستست که چنان ظن برد او کانچ تو ترتیب کنی کردهٔ دانم و پرداخته و پیوستست یا چنان داند کین عمر عزیز علما همچو روز و شب جهال متاع رستست او چه داند که در آن شیوه چه خون باید خورد که ترا از سر پندار در آن پی خستست انوری هم ز تو برتست که بر بیخ درخت عقل داند که ستم نز تبرست از دستست غصه خور غصه که خود بر فلک از غصه تو تیر انگشت گزیدست و قلم بشکستست انوری ابیوردی