قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۰: بتی دارم به حسن از کافرستان کافرستانتر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتی دارم به حسن از کافرستان کافرستان تر زبان از لعل و لعل از شکّرستان شکّرستان تر رخش چون مهر اما پاره ای از مهر تابان تر دو ابرو ماه عید اما ز ماه اندک نمایان تر گذارش بر ره دل ها فتد گر از قضا روزی درآید مست ناز از رخشِ همت گرم جولان تر به قصد عاشقان چون لاله گلگون کرد عارض را گلستان جهان گریده از حسنش گلستان تر چو بر من رفت عکس عارضش در عین بیتابی شدم در دیدنش یک پیرهن زآیینه حیران تر ز جا برخاستم بگرفتم از شادی عنانش را چو دیدم هست امروز آن بت از هر روز مستان تر به مژگان برد دست غمزه و رو کرد بر جانم که خونم را ز خون دیگران ریزد نمایان تر شدم تسلیم تا آب شهادت نوشم از تیغش پشیمان بود شد یکباره زین احسان پشیمان تر فرو باریدم آب حسرت از چشمِ تر و گفتم که هرگز من ندیدم از تو یاری سست پیمان تر پس آنگه گفت شعری چند می خواهم بیان سازی که گردم در تبسم اندکی از پسته خندان تر مرا آمد به خاطر یک غزل در شأن حسن او بگفتم بشنو ای رخسارت از خورشید تابان تر قصاب کاشانی