قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹: عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا چون موم رشته پیرهن و دامن مرا سوز درون گداخته از بس که جان من با هم شمرده تن نخ پیراهن مرا من عندلیب گلشن تصویر گشته ام در کار نیست آب و هوا گلشن مرا موری به کام دانه ای از حاصلم برد کو برق تا به باد دهد خرمن مرا چون آتشی که میل به خاشاک می کند عشق تو می کشد سوی خود دامن مرا ای دیده باد دستی بی صرفه درگذار خالی مکن ز خون جگر معدن مرا غیر از هما که طعمه شدش استخوان من پیدا نکرده است کسی مسکن مرا من صیدم و رضا به قضای تو داده ام بیرون ز طوق خویش مکن گردن مرا در واجبات عشق همین بس کز آب تیغ تعلیم داده دست ز جان شستن مرا دیدم تو را و دست و نگاهم ز کار رفت محروم ساخت وصل تو گل چیدن مرا غیر از زبان که محرم غم خانه دل است قصاب پی نبرد کسی مخزن مرا قصاب کاشانی