انوری ابیوردی
مقطعات
شماره ۴۰ - فیالحکمة: گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی گفت کین والی شهر ما گدایی بی حیاست گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمه ای صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کرده ای آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست در و مروارید طوقش اشک اطفال منست لعل و یاقوت ستامش خون ایتام شماست او که تا آب سبو پیوسته از ما خواسته است گر بجویی تا به مغز استخوانش زان ماست خواستن کدیه است خواهی عشر خوان خواهی خراج زانکه گر ده نام باشد یک حقیقت را رواست چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی هرکه خواهد گر سلیمانست و گر قارون گداست انوری ابیوردی