عباس صبوحی
غزلیات
همت مردانه: ای خوش آنانکه قدم بر در میخانه زدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوش آنانکه قدم بر در میخانه زدند بوسه دادند لب ساقی و پیمانه زدند به حقارت منگر باده کشان را، کاین قوم پشت پا بر فلک از همّت مردانه زدند خون من باد حلال لب شیرین دهنان که به کار دل من، خندهٔ مستانه زدند جانم آمد به لب امروز، مگر یاران دوش قدح باده به یاد لب جانانه زدند؟ مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف سر زنجیر به پای من دیوانه زدند عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار که به دریای غمت از پی دردانه زدند بندهٔ حضرت شاهی شدم از دولت عشق که گدایان درش، افسر شاهانه زدند هیچکس در حرمش راه ندارد کاینجا دست محروم به هر محرم و بیگانه زدند گر چه کاشانهٔ دل، خاص غم مهر تو نیست پس، چرا مهر تو را بر در این خانه زدند؟ دل گم گشتهٔ ما را نبود هیچ نشان مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند آخر از پیرهن چاک صبوحی سر زد آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند عباس صبوحی