امیر خسرو دهلوی
مثنویات
شماره ۹۳ - ذکر عمارتی که بدار الخلاقه شد بلند و آغاز آن ز جامع دین بست کردگار: چو بنشست بر تخت قطب زمانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بنشست بر تخت قطب زمانه که چون قطب بادش بقا جاودانه هوس خاستش کاز پی ملک داری بکار بناها کند استواری چو صاحب خلافه شد از عدل رافه نهاده لقب حصن دارالخلافه چو نیت چنان داشت در دل نهانی که رایت برآرد به کشور ستانی شدش در دل به بنیاد خیرات مایل ز نور نیت کرد یک طرف حایل به فرمود کاول برارند جامع که بامش برآید به خورشید لامع به طاعت چو سر پیش محراب شاید به محرابی از کافران سر رباید بهر دار کفری ز محراب و منبر کند سرکشان را نگونسار و بی سر رسیدند بنیاد کاران دانا به «پل بر رخ باد بستن» توانا پیامی مهیا شد اسباب چندان که ناید در اندیشهٔ هوشمندان به تعجیل کردند اندک اساسی که باشد اساسش عمل را قیاسی چو محراب بیت الخلافه برآمد درآمد خلیفه چو جمعه درآمد در روز آدینه را کرد گلشن ز نور تعبد چو خورشید روشن ز ایثار گنج پیاپی سراسر گل زرد را کرد کبریت احمر مصمم شدش عزم کشور گشائی که کوشد در اظهار امر خدائی من این ماجرا در سپهر نخستین همه گفته ام جنبش شاه و تمکین امیر خسرو دهلوی