امیر خسرو دهلوی
مثنویات
شماره ۹۲ - گزیده از سپهر اول: دگر گفت کامروز در هر دیار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر گفت کامروز در هر دیار غزل کوی گشته ست بیش از شمار همه کس به یک قسم درمانده اند ز قسم دگر بی خبر مانده اند ندانیم کس را به طبع و سرشت که یک شعر تحقیق داند نوشت دگر گفت: سعدی نه از کس کم است که موج غزل هاش در عالم است دگر گفت: کزوی شناسی به است که بت سوزی از بت شناسی به است دگر گفت: کز راه خوانندگی زند هر کسی لاف دانندگی ولی ما کسی را سخن در نهیم کزو مایه صد گونه گوهر نهیم بر اوضاع ابداع قادر بود صدور حکم را مصادر بود گرش نظم وگر نثر باید نگاشت نگارد بدان سان که باید نگاشت به مطبوع و مصنوع جادو بود دقایق درو موی در مو بود همه نو کند سبک های سخن که کرباس نو به ز خز کهن! چو هر کس به مقدار خود گفت چیز در افشان شد از لب جهان شاه نیز که از نکته بیزان دانش سکال بدین گونه ما را رسیده ست حال: که در عهد خود هر سخن گستری که خاص کسی بود در کشوری به مقدار ترتیب گفتار خویش مثالی که بست از نمودار خویش چو منعم سخن را خریدار بود سخن لاجرم نیز بسیار بود به قیمت خریدند حرف سیاه بهای شبه گوهر آمد ز شاه نمطهای خاقانی مدح سنج نه پنهانست کش چون فشاندند گنج همان عنصری کاو سخن پیش برد بهر نظم صد بدره زر بیش برد مثل شد ز فردوسی نامدار به شهنامه گنجینهٔ سهل بار چو این بود رسم گران مایگان که دادند گنجی بهر شایگان نه مازان بزرگان به همت کمیم! کز ایشان علم بود ما عالمیم! خدا داده زان ها که در عالم است به گنجینهٔ ما چه مایه کم است؟؟ به خواهنده بخشش چرا کم دهیم؟! اگر دست شد، هر دو عالم دهیم! نبوده است شاهی به زیر فلک که ده لک دهد سکه یابیست لک نخست آن جهان شاه داد این صلا که او بود دنیا و دین را علاء دهش بیش از اندازه زو گشت عام ولیکن شد از من که قطبم تمام! امیر خسرو دهلوی