امیر معزی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷: صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم مست و آشفته به نزدیک تو بازآمده ایم آمدستیم خریدار می و رود و سرود نه فروشندهٔ تسبیح و نماز آمده ایم یک زمان گرم کن از مستی ما مجلس خویش که ز مستی بر توگرم فراز آمده ایم گرچه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع از پی سوزش و از بهرگداز آمده ایم بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج همچنان است که با شادی و ناز آمده ایم دست ما گر به سر زلف درازت نرسد با سر زلف تو از جور به راز آمده ایم بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز ما به نظارهٔ آن زلف دراز آمده ایم بود یک چند نشیب طلبت در ره ما از نشیب طلب اکنون به فراز آمده ایم توشه و ساز زدیدار تو خواهیم همی گر به دیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم امیر معزی