امیر معزی
غزلیات
شمارهٔ ۹: گر تو پنداری که رازم بیتو پیدا نیست هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر تو پنداری که رازم بی تو پیدا نیست هست یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست هست یا ز عشق لولو و یاقوت شَکَّر بار تو چشم گوهر بار من هر شب چو دریا نیست هست ور تو را صورت همی بندد که از چشم و دلم آب و آتش تا ثَری و تا ثُریّا نیست هست گر تو پنداری که بی وصل تو جان اندر تنم مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست هست ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار در دِماغ و طبع من سودا و صفرا نیست هست گر گمان تو چنان است ای صنم کز عشق تو این بلاها بر من بیچاره تنها نیست هست این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست امیر معزی