امیر معزی
غزلیات
شمارهٔ ۶: حلقههای زلف جانان تا سراندر سرزده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حلقه های زلف جانان تا سراندر سرزده است دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان چشم او بنگر که اصل جادویی و شعبده است تاکه او را دو رده است از در مکنون و عقیق از سرشک و لعل او بر چهرهٔ من صد رده است گر بود آتشکده آرامگاه موبدان عشق او چون موبدست و جان من آتشکده است پارسا چون باشم از عشق وی و توبه کنم کان بت عیار تیر غمزه بر جانم زده است با چنان غمزه که او دارد مرا و جز مرا پارسایی باطل است و توبه کردن بیهده است دارد آن خورشید لشکر صورت فردوسیان گویی از فردوس پیش تخت سلطان آمده است خسرو گیتی ملکشاه آن که اندر شرق و غرب نه بود هرگز چنو سلطان و نه هرگز بُده است امیر معزی