امیر معزی
غزلیات
شمارهٔ ۴: شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را شب کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را مه کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب سجده بردند از فلک دیدار آن بت روی را بر گذشت آن ماه پیکر گرد باغ و بوستان گرد رو اندر به عَمد ا تاب داده موی را موی و روی او به باغ و بوستان تشویر داد سنبل و شمشاد را و لالهٔ خود روی را زلف و خالش را شناسد هر کسی چوگان و گوی درخور آمد گوی چوگان را و چوگان گوی را هر کجا باشد رخ و خطش نباشد بس عجب گر ندارد شوی زن را طاعت و زن شوی را چونکه اندر خانهٔ وصل آمد از کوی فراق در گشاد این خانه را و در ببست آن کوی را او و من هر دو به مهر و دوستی یکتا دلیم نیست راه اندر میانه حاسد و بدگوی را امیر معزی