امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۴۲۷: ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو آراسته است مملکت از تخت و گاه تو هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو هستی پناه عالم و ایزد پناه تو فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو شاه همه جهانی و کس نیست شاه تو چاه است کین تو که همه زهر دارد آب وافتاده دشمنان تو در قعر چاه تو ماهی که زیر لشکر او سایه ای بود بنگرکه بر سر عَلَم توست ماه تو از آفتاب باز نداند تو را کسی گر دارد آفتاب قبا و کلاه تو هر گه که در شکار و سفر باشی ای ملک آب رونده گَرد بشوید ز راه تو ور آب کم بود سپه و لشکر تو را ابر اید و نثارکند بر سپاه تو تا بخت جاودان به تو دادست فرّ و جاه ا این هر دوان ا بهشت کند فرّ و جاه تو از دوستی که بخت تو دارد تو را همی خواهد که در بهشت بود جایگاه تو شاها دل تو هست به هروقت نیکخواه جاوید شاد باد دل نیکخواه تو تا سال و ماه و روز و شب است اندرین جهان فرخنده باد روز و شب و سال و ماه تو امیر معزی