امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۲۷۱: ای یافته اسلام به اقبال تو رونق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای یافته اسلام به اقبال تو رونق اعدای تو بر باطل و احباب تو بر حق سعد فلک و مَحمِدَتِ خلق زمین است از کنیت تو مُنشعِب از نام تو مُشتق آنی تو که هر چند بجویند نیابند مانند تو اندر همه آفاق موفق تا حشر به اقبال تو هستند مؤثر هفت اختر سیاره برین گنبد ازرق از جنبر اقبال تو بیرون نبرد سر جز خیره سر و ابله و دیوانه و احمق دانی تو خداوند که ده پانزده سال است تا نزد بزرگان سخنم هست محقق زان قوم نیم من که برند از پی دینار اشعار مُزوّر بر ممدوح مطوّق از حضرت اگر دورم هستم به تو نزدیک زیبد که دهی کار مرا حشمت و رونق چون جان مرا هست به مدح تو تعلق مپسند مرا در غم مرسوم معلق بر روی زمین مهتر مطلق تویی امروز مرسوم من اطلاق کن ای مهتر مطلق عاجز شدم از شکر تو هرچند که در شعر با لفظ جریرستم و با طبع فرزدق عزّ تو و ایام تو جاوید همی باد در فایده مُسْتَغرق و در شکر مغرّق لرزنده چو زیْبَقْ دل اعدای تو از بیم وز گریه دو چشمش همه چون چشمهٔ زیبق امیر معزی