امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۲۶۷: ای شاه همه عالم و فخرگهر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای شاه همه عالم و فخرگهر خویش وی در همه آفاق نموده اثر خویش از چین و ختا تا به فلسطین که رسانید جز تو به جوانمردی و مردی خبر خویش خصمان تورا چون تن و جان در خطر افتاد از کین تو جستند یکایک خطر خویش از خیره سری رغبت پیکار توکردند تا در سر پیکار تو کردند سر خویش در کشور توران و به غزنین و عراقین چون خواستی آوازهٔ فتح و ظفر خویش هر سه بگرفتی و سپردی به سه خسرو در جود و شجاعت بنمودی هنر خویش هرگز پدر و جد تو این کار نکردند پیشی تو بدین کار ز جد و پدر خویش زیبد که فرستی سوی حوران بهشتی فهرست عجایب ز کتاب سِیَر خویش تا هدیه فرستند به درگاه تو از خلد تاج و کمر و یاره و دُرّ و گهر خویش بس دیر نماندست که از بهر تو گردون سازد کمر و کیش ز شمس و قمر خویش شاهان جهان چون کمر و کیش تو بینند شاید که ننازند به کیش و کمر خویش هرگز ز بر خویش سعادت نکند دور آن را که تو یک بار بخوانی به بر خویش بر تخت شهنشاهی جاوید همی ساز کار همه آفاق به عدل و نظر خویش شخص تو امان یافته از تیر حوادث تو ساخته از عصمت یزدان سپر خویش امیر معزی