امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۲۴۴: شادیم و کامکار که شاد است و کامکار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شادیم و کامکار که شاد است و کامکار میر بزرگوار به عید بزرگوار پیرایهٔ مفاخر میران مملکت فخری که ملک را ز نظام است یادگار فتح و ظفر زکنیت و نامش طلب که هست بر نام و کُنیتش ظفر و فتح را مدار دادش بزرگوار پدر ملک را نَسَق بعد از پدر جز او که دهد ملک را قرار خانه است ملک و خسرو دنیا چو قاعده است الا به قاعده نشود عقد پایدار رنجی که گردش فلک آورد پیش او رازی نهفته بود که اکنون شد آشکار ایزد بدو نمود که چون ناخوش است جبر تا چون بدید جبر کند شکر اختیار پیغمبران نگر که چه محنت کشیده اند هر یک به مسکنی دگر اندر غریب وار یونس به بطن ماهی و یوسف میان چاه موسی میان تیه و محمد میان غار او نیز رنج دید چو ایشان نجات یافت او را کنون زجملهٔ پیغمبران شمار؟ دولت بر انتظار نجاتش نشسته بود دادش خدای هر چه همی داشت انتظار شد آفتاب دولت او خالی از کسوف شد آسمان حشمت او صافی از غبار بادش به هر چه روی کند کردگار پشت بادش به هر چه رای کند شهریار یار پاینده باد عمرش و تابنده دولتش فرخنده روز عیدش و فرخنده روزگار امیر معزی