عطار نیشابوری
بیان وادی عشق
حکایت خواجهای که عاشق کودکی فقاع فروش شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواجه ای از خان و مان آواره شد وز فقاعی کودکی بی چاره شد شد ز فرط عشق سودایی ازو گشت سر غوغای رسوایی ازو هرچ او را بود اسباب و ضیاع می فروخت و می خرید از وی فقاع چون نماندش هیچ، بس درویش شد عشق آن بی دل یکی صد بیش شد گرچه می دادند نان او را تمام گرسنه بودی و سیر از جان مدام زانک چندانی که نانش می رسید جمله می برد و فقاعی می خرید دایما بنشسته بودی گرسنه تا خرد یک دم فقاعی صد تنه سایلی گفتش که ای آشفته کار عشق چه بود سر این کن آشکار گفت آن باشد که صد عالم متاع جمله بفروشی برای یک فقاع تا چنین کاری نیفتد مرد را او چه داند عشق را و درد را عطار نیشابوری