عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت چون سقراط در نزع اوفتاد بود شاگردیش، گفت ای اوستاد چون کفن سازیم، تن پاکت کنیم در کدامین جای در خاکت کنیم گفت اگر تو بازیابیم ای غلام دفن کن هر جا که خواهی والسلام من چو خود را زنده در عمری دراز پی نبردم، مرده کی یا بی تو باز من چنان رفتم که در وقت گذر یک سری مویم نبود از خود خبر دیگری گفتش که ای نیک اعتقاد برنیامد یک دم از من بر مراد جملهٔ عمرم که در غم بوده ام مستمند کوی عالم بوده ام بر دل پر خون من چندان غمست کز غمم هر ذره ای در ماتم است دایما حیران و عاجز بوده ام کافرم، گر شاد هرگز بوده ام مانده ام زین جمله غم در خویش من بر سری چون راه گیرم پیش من گر نبودی نقد چندینی غمم زین سفر بودی دلی بس خرمم لیک چون دل هست پر خون، چون کنم با تو گفتم جمله، اکنون چون کنم گفت ای مغرور شیدا آمده پای تا سر غرق سودا آمده نامرادی و مراد این جهان تابجنبی بگذرد در یک زمان هرچ آن در یک نفس می بگذرد عمر هم بی آن نفس می بگذرد چون جهان می بگذرد، بگذر تو نیز ترک او گیر و بدو منگر تو نیز زانک هر چیزی که آن پاینده نیست هرک دلبندد درو دل زنده نیست عطار نیشابوری