عطار نیشابوری
حکایت کوف
حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حقه ای زر داشت مردی بی خبر چون بمرد و زو بماند آن حقه زر بعد سالی دید فرزندش به خواب صورتش چون موش و دو چشمش پر آب پس در آن موضع که زر بنهاده بود موشی اندر گرد آن می گشت زود گفت فرزندش کزو کردم سؤال کز چه اینجا آمدی بر گوی حال گفت زر بنهاده ام این جایگاه من ندانم تا بدو کس یافت راه گفت آخر صورت موشت چراست گفت هر دل را که مهر زر بخاست صورتش اینست و در من می نگر پند گیر و زر بیفکن ای پسر عطار نیشابوری