عطار نیشابوری
بخش چهاردهم
(۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان میداد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بزرگی گفت پر شوقست جانم که شد عمری که من دربندِ آنم که از من صدقهٔ برسد بدرویش که آن صدقه نبیند کس کم و بیش چو رفتست این دقیقه بر زبانش چنین گفتست هاتف آن زمانش که تو باید اگر صاحب یقینی که آن صدقه که بخشیدی نه بینی تو همچون مُردهٔ بد می نمائی که خود را مُرده و زنده بلائی نخواهی زندگانی گر بدانی که مردن بهترت زین زندگانی اگر تو پیش دان و پیش بینی همه کم کاستی خویش بینی عطار نیشابوری