عطار نیشابوری
بخش یازدهم
(۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر شبلی بمجلس بود یک روز یکی پرسید ازو کای عالم افروز بگو تا کیست عارف، گفت آنست که گر در پیش او هر دو جهانست به یک موی مژه برگیرد از جای که عارف آورد هم بیش ازین پای یکی پرسید ازو روزی دگربار که عارف کیست ای استاد اسرار چنین گفت او که عارف ناتوانی که نارد تاب این دنیا زمانی یکی برجَست و گفت ای عالم افروز تو عارف را چنین گفتی فلان روز کنون امروز می گوئی چنین تو تناقض می نهی در راه دین تو جوابی داد شبلی روشن آن روز که ای سائل نبودم من من آن روز ولی چون من منم امروز عاشق ازین بهتر جوابت نیست صادق هر آنکو یک جهت بیند جمالی نباشد دیدن او را کمالی بباید دید نیکی و بدی هم مقامات خودی و بیخودی هم ولی چون آن همه پیوسته بینی بدو نیکش همه در بسته بینی اگر بینی بدی نیکو بوَد آن برای آنکه آن از او بوَد آن ز معشوقت مبین عضوی بُریده بهم پیوسته بین چون اهلِ دیده ز یک عضوش مشو از دست زنهار که هفت اندام باید دید هموار که چون هم خانه و هم سقف بینی جهانی عشق بر خود وقف بینی عطار نیشابوری