عطار نیشابوری
بخش یازدهم
(۴) حکایت حسن و حسین رضی الله عنهما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن می شد حسینش بود همبر بجیحون چون رسیدند آن دو سرور حسن چون بنگریست او را نمی یافت گهی از پس گهی از پیش بشتافت بآخر زان سوی جیحونش می دید مقام از خویشتن افزونش می دید بدو گفت ای حبیب و مرد درگاه ز من آموختی آخر تو این راه چنین برآب چون بشتافتی تو بچه چیز این کرامت یافتی تو حسینش گفت ای استاد مطلق بدان این یافتم من در ره حق که دل کردن سفیدم بود پیشه ترا کاغذ سیه کردن همیشه اگر دل را بگردانی چو مردان شود خورشید عشقت چرخ گردان دلی فارغ ز تشبیه وز تعطیل مبرّا از همه تبدیل و تمثیل زمانی کُل شده در قدسِ پاکی زمانی آمده در قید خاکی گهی با خود گهی بیخود دو حالش که تا هم زین بود هم زان کالش عطار نیشابوری