عطار نیشابوری
بخش دهم
(۵) حکایت رابعه رحمها الله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر چون رابعه صاحب مقامی نخورده بود یک هفته طعامی دران یک هفته هیچ از پای ننشست صلوة وصوم بودش کار پیوست چو جوع افتادگی در پایش آورد شکستی سخت در اعضایش آورد یکی مستوره بودش در حوالی طعامش کاسهٔ آورد حالی مگر شد رابعه در درد وداغی که تا در گیرداز جائی چراغی چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه فکنده بود پست آن کاسه در راه دگر باره برفت از بهر کوزه که تا بگشاید آن دل تنگ روزه بیفتاد آن زمانش کوزه از دست جگر تشنه بماند و کوزه بشکست ز دل آهی برآورد آن جگر سوز که گفتی گشت عالم آتش افروز بصد سرگشتگی می گفت الهی ازین بیچارهٔ مسکین چه خواهی فکندی در پریشانی مرا تو بخون درچند گردانی مرا تو خطاب آمد که گر این لحظه خواهی بتو بخشم من از مه تا بماهی ولی اندوه چندین سالهٔ خویش ز دل بیرون بریمت این بیندیش که اندوه من و دنیای محتال نیاید جمع در یک دل بصد سال گرت اندوه ما باید همیشه مدامت ترک دنیا باد پیشه ترا تا هست این یک روی آن نیست که اندوه الهی رایگان نیست عطار نیشابوری