عطار نیشابوری
بخش هشتم
(۷) حکایت آن دزد که دستش بریدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ببریدند دزدی را مگر دست نزد دَم دستِ خود بگرفت و برجست بدو گفتند ای محنت رسیده چه خواهی کرد این دست بریده چنین گفت او که نام دوستی خاص بر آنجا کرده بودم نقش ز اخلاص کنون تا زنده ام اینم تمامست که بی این زندگی بر من حرامست ز دستم گر چه قسمی جز الم نیست چو بر دستست نام دوست غم نیست چو ابلیس لعین اسرار دان بود اگر سجده نمی کرد او ازان بود ز خلق خود دریغش آمد آن راز نکرد آن سجده، دعوی کرد آغاز که تا هم او وهم خلق جهان هم نه بینند آن دَر و آن آستان هم که تا نوری ازان در پردهٔ عز نگردد در نظر آلوده هرگز عطار نیشابوری