عطار نیشابوری
بخش هشتم
(۲) حکایت ابلیس و زاری کردن او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
براه بادیه گفت آن یگانه دو جوی آب سیه دیدم روانه شدم بر پی روان تا آن چه آبست که چندینیش در رفتن شتابست بآخر چون بر سنگی رسیدم بخاک ابلیس را افتاده دیدم دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود زهر چشمیش جوئی خون روان بود چو باران می گریست و زار می گفت پیاپی این سخن همواره می گفت که این قصّه نه زان روی چو ماهست ولی رنگ گلیم من سیاهست نمی خواهند طاعت کردن من نهند آنگه گنه بر گردن من چنین کاری کرا افتاد هرگز ندارد مثل این کس یاد هرگز عطار نیشابوری