عطار نیشابوری
بخش هفتم
(۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر نمرود را چون هشتصد سال برآمد تیره شد حالی برو حال اگرچه ازتکبّر پیل تن بود ولی یک پشّه او را راه زن بود یقینش شد که چون انکار کردست خدای این پشّه را بر کار کردست بابرهیم گفت او کآشکارست که اکنون گنج من بیش از هزارست همه پُر زرِّ سرخست و جواهر بتو بخشم دعائی گوی آخر که تا از فضل و رحمت حق تعالی دهد از نور ایمانم کمالی خلیل آنجا نهادش روی بر خاک زبان بگشاد کای دارندهٔ پاک ز دل برگیر قفل این بیخبر را بجنبان سلسله بگشای در را بایمان تازه گردان جان مستش بفضل خود ممیران بت پرستش خطاب آمد زحضرت کای پیمبر تو فارغ شو ازو و رنج کم بر که ما را نیست ایمان بهائی که هست این گوهر ایمان عطائی که چون خواهیم فرمانی درآید ز ترسائی مسلمانی برآید بزرگانی که استغناش دیدند نه شب خفتند و نه روز آرمیدند چو کور از نقطهٔ اسرار بودند همه سرگشته چون پرگار بودند چو کس را از دم آخر خبر نیست ازان دم حصّه جز خوف و خطر نیست عطار نیشابوری