عطار نیشابوری
بخش دوم
(۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بوالفضل حسن در نزع افتاد یکی گفتش که ای شرع از تو آباد چو برهد یوسف جان تو از چاه فلان جائی کنیمت دفن آنگاه زبان بگشاد شیخ و گفت زنهار که آن جای بزرگانست و ابرار که باشد همچو من صد بی سر و پای که خود را گور خواهد در چنان جای بدو گفتند ای نیکو دل پاک کجا خواهی که آنجا باشدت خاک زبان بگشاد با جانی همه شور که بر بالای آن تل بایدم گور که آنجا هم خراباتی بسی هست هم از دزدان بی حاصل کسی هست مقامر نیز بسیارند آنجا همی جمله گنه گارند آنجا کنیدم دفن هم در جای ایشان نهید آنگه سرم بر پای ایشان که من درخورد ایشانم همیشه که در معنی چو دزدانم همیشه میان این گنه گارانست کارم که با آن کاملان طاقت ندارم چه گر این قوم بس تاریک باشند بنور رحمتش نزدیک باشند چو جائی تشنگی باشد بغایت کشد در خویشتن آبی نهایت که هر جائی که عجزی پیش آید نظر آنجا ز رحمت بیش آید عطار نیشابوری