عطار نیشابوری
آغاز کتاب
در فضیلت فاروق رضی الله عنه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امام مطلق و شمع دو عالم امیرالمؤمنین فاروق اعظم چو حق را وفق نام او کلامست ز فرقانست فاروق این تمامست دلش چون دید حق را درحرمگاه بدل پیوست عین عدل آنگاه چو عین عدل ودل افتاد با هم ز عدلش موج زن شد هر دو عالم چو در دربست جاویدان ستم را گشاد از عدل خود ملک عجم را عرب از وی قوی شد اول کار همه خلق عجم زو گشت دین دار چو آهن گشت از صلبی او موم گشاده کرد قفل رومی روم دو پیراهن چنان خصم تنش بود که در اسلام یک پیراهنش بود چو در دین آمد او یک پیرهن داشت چو آن یک برکشید این یک کفن داشت ز بس کو پاره بر آن پیرهن دوخت رسید آنجا که دلق هفده من دوخت ز بار هفده او را آشکاره رسد هجده هزارش پاره پاره چو شد هجده هزارش گرد بر پاس چرا از هفده من پوشید کرباس چو آن یک پیرهن سامان اوداشت حلاوة لاجرم ایمان او داشت نکیر و منکر از مردی و زورش نیارستند گشتن گرد گورش چو باشد محتسب فاروق عالی نگردد هیچ منکر در حوالی چو باشد محتسب در امر معروف به نهی منکر آید نیز موصوف پیمبر چشم خود خواندش زهی قدر چراغ خلد هم گفتش زهی صدر چراغش کرده شرق و غرب روشن که نه شرقیست ونه غربیش روغن چو او چشم و چراغ آمد ز درگاه تو بی چشم و چراغش چون روی راه اگر نبود ترا چشم و چراغی ز گلخن فرق نتوان کرد باغی ترا پیوسته چشم خویش باید چراغی نیز دایم پیش باید که گر نبود چراغ و چشم در راه ندانی چاه از ره راه از چاه تو بی این هر دو گر در راه افتی ز کوری عقابت درچاه افتی چو او از مصطفی چشمی چنان یافت زبانش نطق جبّار جهان یافت گر از کوران نه ای تو هوش می دار چنین چشم و زبان را گوش می دار کسی کان نور نبود در دماغش بهشتی گر بود نبود چراغش چراغ چرخ خورشید منیرست چراغ خلد فاروق کبیرست ز نفخ صور فردا جاودانی فرو میرد چراغ آسمانی ولیکن این چراغ جنّت افروز بود رخشنده تر از نور هر روز عطار نیشابوری