عطار نیشابوری
بخش سی و یکم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
علتی محمود را گشت آشکار شد ز مدهوشی سه روز و شب ز کار در سه روز و شب نجنبید او زجای عقل زایل تن در افتاده ز پای وی عجب آنگه که شاه حق شناس شد ز هوش از هوش رفته بد ایاس روز چارم شاه چون هشیار گشت آن غلام از بیهشی بیدار گشت چشم چون بگشاد از هم پادشاه دید ایاز خویش را آنجایگاه گفت تو کی آمدستی ای غلام گفت این ساعت زهی عالی مقام ای گدای صحبت سلطان طلب تادرآموزی توبی حاصل ادب چون خلیفه زادهٔ حقی ترا کی کند اندر گدا طبعی رها بود بر بالین او حاضر وزیر گفت ای بخشندهٔ تاج و سریر شد سه روز و شب که بر بالین شاه هست بیهوش او چو شاه اینجایگاه نه ازو یک ذره جنبش دیدهایم نه ازو حرفی سخن بشنیدهایم وانگهی گوید که اکنون آمدم من کنون زین کذب بیرون آمدم شاه گفتش ای غلام بی فروغ بر سر من از چه میگوئی دروغ گفت هرگز در دروغم نیست راه لیک چون باشد وجودم غرق شاه شاه چون بیخودشود بیخود شوم چون بخود بازآید او بخرد شوم از سر خویشم وجود خاص نیست این سخن جز از سر اخلاص نیست چون وجود من بود از شهریار کی شودبی او وجودم آشکار بنده دایم از تو موجودست و بس خود که باشد بنده محمودست و بس جهد کن پیش از اجل ای خود پرست تا زخلت ذرهٔ آری بدست گر شود یک ذره خلت حاصلت باز خندد آفتابی در دلت عطار نیشابوری