عطار نیشابوری
بخش سی و یکم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پادشاهی بود مجنون را بخواند پیش تخت خویش بر کرسی نشاند گفت چندین درجهان صاحب جمال تو چرا گشتی ز لیلی گنگ و لال پس بتان را خواند از هر سوی او عرضه شان میداد پیش روی او گفت ای مجنون ببین کاین یک نگار هست نیکوتر ز چون لیلی هزار لیک مجنون سرفکنده بود و بس ننگرست از سوی یک بت یک نفس پادشاهش گفت آخر درنگر پس ببین چندین نگار سیمبر تا زهم بگشاید آخر مشکلت عشق لیلی سرد گردد بر دلت از سر دردی زفان مجنون گشاد از دو چشم سیل بارش خون گشاد گفت شاها عشق لیلی سرفراز در میان جانم استادست باز پس گرفته برهنه تیغی بدست میخورد سوگند کای مغرور مست گر بغیر ما کنی یک دم نظر خون جان خود بریزی بی خبر روی یوسف دیدن و بر زیستن وانگهی سوی دگر نگریستن چون بود دیدار یوسف ماحضر در نیاید هیچ پیوندی دگر گر تو خواهی بود مرد اهل راز تا ابد منگر بسوی هیچ باز زانکه گر جائی نظر خواهی فکند در کنار خویش سرخواهی فکند عطار نیشابوری