عطار نیشابوری
بخش بیست و چهارم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن یکی دیوانه را میتاختند کودکانش سنگ میانداختند درگریخت او زود در قصر عمید بود او در صدر آن قصر مشید دید در پیشش نشسته چند کس باز میراندند از رویش مگس بانگ بر وی زد عمید ازجایگاه گفت ای مدبر که داد اینجات راه گفت بود از دیدهٔ من خون چکان زانکه سنگم میزدند این کودکان آمدم کز کودکان بازم خری خود تو صد باره ز من عاجزتری چون ترا در پیش باید چند کس تا ز رویت باز میراند مگس کودکان را چون زمن داری تو باز سرنگونی تو بحق نه سرفراز تو نهٔ میری اسیری دایمی زانکه محکومی بحق نه حاکمی میر آن باشد که با او در کمال دیگری را نبود از میری مجال نیست باقی سلطنت بر هیچکس تا بدانی تو که یک سلطانست بس عطار نیشابوری