وحشی باقفی
فرهاد و شیرین
در ستایش معرفت و مقام عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هزاران پرده بر قانون عشق است به هر یک نغمه ها ز افسون عشق است به هر دم عشق پر افسون و نیرنگ ز هر پرده نوایی دارد آهنگ ز هر یک پرده ای عشق فسون ساز به قانونی برآرد هردم آواز ولی داند کسی کاهل خطا نیست که هر یک نغمه زان قانون جدا نیست یکی میخانه باشد عشق دلکش در او می ها همه صافی و بی غش چه از خم چه سبو چه شیشه چه جام دهد مستی به رندن می آشام اگر در ظرف ان می فرق باشد میان باده ها کی فرق باشد کسی کش دیده بر خم یا سبو نیست و را در وحدت می گفتگو نیست به جام و شیشه کی پابست گردد ز هر جامی خورد سرمست گردد اگر گوش تو بر اسرار عشق است همه گفتارها گفتار عشق است مرا ز افسانه گفتن نیست کامی که بر نظم کسان بد هم نظامی سری دارم سراسر شور و سودا به مشغولی دهم خود را دل آسا ندارم ننگ از این گر گفت دشمن گل از باغ کسان داری به دامن هجوم عشق دل را تنگ دارد کجا پروای نام و ننگ دارد به شیرینم نیازی نیست دانی که بس شیرین لبان دارم نهانی هزاران بکرها در پرده دارم که خاطرها فریبم گر برآرم پی مشغولی این جان غمگین به بکر دیگران می بندم آیین چه حاجت گستراندن خوان خود را خورم بر خوان مردم نان خود را غرض عشق است و اوصاف کمالش اگر وحشی سراید یا وصالش وحشی باقفی