مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر ششم
بخش ۶۸ - نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چونک تعویق آمد اندر عرض و طول شاه شد زان گنج دل سیر و ملول دشتها را گز گز آن شه چاه کند رقعه را از خشم پیش او فکند گفت گیر این رقعه کش آثار نیست تو بدین اولیتری کت کار نیست نیست این کار کسی کش هست کار که بسوزد گل بگردد گرد خار نادر افتد اهل این ماخولیا منتظر که روید از آهن گیا سخت جانی باید این فن را چو تو تو که داری جان سخت این را بجو گر نیابی نبودت هرگز ملال ور بیابی آن به تو کردم حلال عقل راه ناامیدی کی رود عشق باشد کان طرف بر سر دود لاابالی عشق باشد نی خرد عقل آن جوید کز آن سودی برد ترک تاز و تن گداز و بی حیا در بلا چون سنگ زیر آسیا سخت رویی که ندارد هیچ پشت بهره جویی را درون خویش کشت پاک می بازد نباشد مزدجو آنچنان که پاک می گیرد ز هو می دهد حق هستیش بی علتی می سپارد باز بی علت فتی که فتوت دادن بی علتست پاک بازی خارج هر ملتست زانک ملت فضل جوید یا خلاص پاک بازانند قربانان خاص نی خدا را امتحانی می کنند نی در سود و زیانی می زنند مولانا بلخی