مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر ششم
بخش ۲۱ - حکایت آن مطرب کی در بزم امیر ترک این غزل آغاز کرد گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمیدانم ازین آشفتهٔ بیدل چه میخواهی نمیدانم و بانگ بر زدن ترک کی آن بگو کی میدانی و جواب مطرب امیر را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مطرب آغازید پیش ترک مست در حجاب نغمه اسرار الست من ندانم که تو ماهی یا وثن من ندانم تا چه می خواهی ز من می ندانم که چه خدمت آرمت تن زنم یا در عبارت آرمت این عجب که نیستی از من جدا می ندانم من کجاام تو کجا می ندانم که مرا چون می کشی گاه در بر گاه در خون می کشی هم چنین لب در ندانم باز کرد می ندانم می ندانم ساز کرد چون ز حد شد می ندانم از شگفت ترک ما را زین حراره دل گرفت برجهید آن ترک و دبوسی کشید تا علیها بر سر مطرب رسید گرز را بگرفت سرهنگی بدست گفت نه مطرب کشی این دم بدست گفت این تکرار بی حد و مرش کوفت طبعم را بکوبم من سرش قلتبانا می ندانی گه مخور ور همی دانی بزن مقصود بر آن بگو ای گیج که می دانیش می ندانم می ندانم در مکش من بپرسم کز کجایی هی مری تو بگویی نه ز بلخ و نه از هری نه ز بغداد و نه موصل نه طراز در کشی در نی و نی راه دراز خود بگو من از کجاام باز ره هست تنقیح مناط اینجا بله یا بپرسیدم چه خوردی ناشتاب تو بگویی نه شراب و نه کباب نه قدید و نه ثرید و نه عدس آنچ خوردی آن بگو تنها و بس این سخن خایی دراز از بهر چیست گفت مطرب زانک مقصودم خفیست می رمد اثبات پیش از نفی تو نفی کردم تا بری ز اثبات بو در نوا آرم بنفی این ساز را چون بمیری مرگ گوید راز را مولانا بلخی