مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۹۲ - جواب گفتن عاشق عاذلان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت او ای ناصحان من بی ندم از جهان زندگی سیر آمدم منبلی ام زخم جو و زخم خواه عافیت کم جوی از منبل براه منبلی نی کو بود خود برگ جو منبلی ام لاابالی مرگ جو منبلی نی کو به کف پول آورد منبلی چستی کزین پل بگذرد آن نه کو بر هر دکانی بر زند بل جهد از کون و کانی بر زند مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا چون قفس هشتن پریدن مرغ را آن قفس که هست عین باغ در مرغ می بیند گلستان و شجر جوق مرغان از برون گرد قفس خوش همی خوانند ز آزادی قصص مرغ را اندر قفس زان سبزه زار نه خورش ماندست و نه صبر و قرار سر ز هر سوراخ بیرون می کند تا بود کین بند از پا برکند چون دل و جانش چنین بیرون بود آن قفس را در گشایی چون بود نه چنان مرغ قفس در اندهان گرد بر گردش به حلقه گربگان کی بود او را درین خوف و حزن آرزوی از قفس بیرون شدن او همی خواهد کزین ناخوش حصص صد قفس باشد بگرد این قفس مولانا بلخی