مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر اول
بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز رو سوی علی و خونیش وان کرم با خونی و افزونیش گفت دشمن را همی بینم به چشم روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم زانک مرگم همچو من خوش آمدست مرگ من در بعث چنگ اندر زدست مرگ بی مرگی بود ما را حلال برگ بی برگی بود ما را نوال ظاهرش مرگ و به باطن زندگی ظاهرش ابتر نهان پایندگی در رحم زادن جنین را رفتنست در جهان او را ز نو بشکفتنست چون مرا سوی اجل عشق و هواست نهی لا تلقوا بایدیکم مراست زانک نهی از دانهٔ شیرین بود تلخ را خود نهی حاجت کی شود دانه ای کش تلخ باشد مغز و پوست تلخی و مکروهیش خود نهی اوست دانهٔ مردن مرا شیرین شدست بل هم احیاء پی من آمدست اقتلونی یا ثقاتی لائما ان فی قتلی حیاتی دائما ان فی موتی حیاتی یا فتی کم افارق موطنی حتی متی فرقتی لو لم تکن فی ذا السکون لم یقل انا الیه راجعون راجع آن باشد که باز آید به شهر سوی وحدت آید از تفریق دهر مولانا بلخی